جدول جو
جدول جو

معنی همایون گاه - جستجوی لغت در جدول جو

همایون گاه
(هَُ)
دارالملک. پای تخت شاهان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
همایون گاه
پایتخت دار الملک
تصویری از همایون گاه
تصویر همایون گاه
فرهنگ لغت هوشیار
همایون گاه
پایتخت، دارالخلافه، دارالملک
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَُ)
مبارک. مرغی که پرواز او خجسته و مبارک است: همای همایون بال جاه و جلال... (حبیب السیر ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
دارای رای نیک و اندیشۀ بلند. نیک اندیش:
پاسخش داد کای همایون رای
نیک مردی ز بندگان خدای...
نظامی.
دختر قیصر همایون رای
هم همایون و هم به نام همای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
یکی از شاهان بابری (تیموریان هند) است. وی معاصر شاه تهماسب صفوی بوده است. (از تاریخ ادبی ایران تألیف براون ج 3 ص 425 و 464 از ترجمه فارسی). وی فرزند ظهیرالدین بابر و پشت ششم تیمور گورکانی است. تسلط او بر دهلی و هندوستان از سال 932 هجری قمری آغاز شده است. وی در 938 کالنجر و در 945 قندهار را تصرف کرد. صاحب مجمعالفصحا در باب اول کتاب خود وی را در شمار شاهان اهل شعر و سخن نام برده و نقل کرده است که پس از آنکه وی بکمک شاه تهماسب صفوی بر یاغیان دیار خود چیره شد این قطعه را برای تهماسب ساخت:
دشمنم شیر است و عمری پشت بر من کرده است
حالیا از روی خصمی روی بر من کرده است
خسروا عمری است تا عنقای عالی همتم
قلۀ قاف قناعت را نشیمن کرده است
روزگار سفلۀ گندم نمای جوفروش
طوطی طبع مرا قانع به ارزن کرده است
دارم اکنون التماس از شه که تا با من کند
آنچه با سلمان علی در دشت ارژن کرده است.
و گویا در همان هنگام نیز برای خوش آمد شاه صفی این رباعی را ساخته است:
گشتیم به جان بندۀ اولاد علی
هستیم همیشه شاد با یاد علی
چون سرّ ولایت از علی ظاهر شد
کردیم همیشه ورد خود نادعلی.
رجوع به مجمعالفصحاء ج 1 ص 62 و نیز رجوع به تاریخ ادبیات براون ج 4 ترجمه رشید یاسمی شود
لغت نامه دهخدا
همایون بخت آمد آن بانوی همایون بخت چون عروسان نشست بر سر تخت. (هفت پیکر) همایون بخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همان گاه
تصویر همان گاه
در همان زمان، فورا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همایون فال
تصویر همایون فال
آن که اقبال خجسته و میمون دارد، همایون بخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همین گاه
تصویر همین گاه
الان
فرهنگ واژه فارسی سره
تپه ای قدیمی در شمال بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی